زلال قلم


سلام ای کاروان بازگشته از طواف، حجّتان قبول! امّا هنوز نگاهِ شما تمام دین را ندیده است. از مرکب ها فرود آیید که موسم ابلاغ عطوفت است و رهایی. ای قافله خسته نیم روز، بیایید. شکوه پُرنَفَس عشق را ببینید.

ای حاجیانِ نوشیده از «صفای» «زمزم» پیش ایید، و بایستید کنار برکه ای که زمزم ها به طواف اش آمده اند. همین جا «سعی» کنید که بر هر قطره غدیر، دخیل ببندید.

امروز، گاهِ انعقاد نطفه شوق برای رویش قصاید طربناک است. خورشید، دوشادوش پیام پاک و تازه ایستاده است. امروز، منظره ای در حد و اندازه جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ...»، چشم نواز نیست. به راستی کدام سرچشمه ای را می توان یافت که از گلبانگِ عرشی «اَلْیوْم اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» زلال تر بر ما جاری شده باشد؟! کنار تماشای این همه تصنیفِ غدیر، گل ها یک زیبایی رنگ باخته به شمار می ایند.

... و تو ای دل سرگشته! به دنبال چه می گردی؟ مبدأ تراوش های نور، نقطه تلاقی دو دستِ مهربانی و الفت است و مقصدِ تهنیت های دسته دسته جهان، جز فراز جهاز اشتران نیست. این حوالی را به خاطر بسپار. ریگزار، آفتاب، برکه، دشت.

لغاتی به همین سادگی، با ابدیت پیوند خورده اند.

1در قاب نگاه قافله، تصویر دستانی است که بالا رفته اند و این از هر کلامی گویاتر است. «علی(ع)» و «محمد(ص)»؛ چه قدر این دو نام آسمانی برای کاروانِ تنْ تشنه، به دریاها شباهت دارد! اینک نشئه ای از بهار، در جان های بی رمق، پاگرفته است و ملودی ظریف باران در کویر سوزانِ «خُم» روییده است؛ عید آمد و عید آمد! این سو لحظه های اشتیاق رو به راهند تا برسند به جمعیتِ بی قرار بی شمار؛ برسند و بایستند به نگریستن و شَعَف طولانی.

تنها غدیریه های نغز و دلکش می دانند که سوغات کاروانی که از هجدهم ذیحجه باز می گردد، چیست؟ برس به شادی، جانا!

بر گونه های غدیرِ حجة الوداع، بوسه های نقره ای آفتاب، شکفته است. گِرداگردِ روز غدیر، رنگ هایی از بهشت و اخبار خرّم عید فراهم آمده است. فرحناکی غدیر از ابعادِ عظیم ترین اقیانوس هم فراتر رفته است. دنیا اگر همه اینه های زبانزد در پاکی را گرد آوَرَد، به شفافیتِ آبگیرِ خُم نمی رسند. تقویم نیز اگر همه روزهای درخشان را گِرد آوَرَد، همگون روشنایی غدیر نمی یابد.

غدیر، داستان روشنایی ممتد در واپسین حجِّ رسول(ص) و نجات تحیر انسان و وضوحی عاشقانه در پیکر مدایح است. غدیر، گذرگاهی حساس است برای تمامی زمان های در راه، تا به خوشْ سرانجامی برسند و طعم جاودانگی منتشر کنند. امروز غدیراست و غدیر یک روز نیست. زمزمه های اصیل وحی در غدیر، سرتاسر تاریخِ فهیم را به حیطه میمنت و تبرک کشانده است.

گوارا باد این بسطِ شیرین شادمانی بر پهنه خاک تیره گون!

غدیر را پاره ای افراد، مانند یک روز برّاق و آفتابی (همان هجدهم ذیحجه) عیان می بینند و برخی دیگر آن را همچون یک راز ژرف، پنهان می دانند. اما بایستی بیش از این، دل بر «الغدیر» عرضه کرد تا دید و دانست. دیباچه پرحرارت عشق از سبوی جاویدِ «الغدیر»، نوشیدنی است. «الغدیر»، ترجمان آرامش شعله ور در جان های شیفته ماست و نمی دانیم شرحِ دلدادگی ما را چند «الغدیر» کفاف خواهد داد که نام «علی(ع)»، معبری از کویرستانِ دل تا ابرهای اردیبهشت عاشق، می گشاید. «الغدیر»، کتاب بکر و صد در صد «امینی» است که دستان کاوشگرِ استناد بر گنج های آن، مکرر بوسه زده اند.

بی اجازه غدیر، کدام واقعه به بهشت انجامیده است؟!

بی رضایت او، کدام حادثه در معرضِ دوزخ نبوده است؟!

غدیر، نام کوچکی نیست. نفرین بر کورمغزانِ دینارگزین که «خُم» را فراموش کردند و برای پوچی دنیا سر «خَم» کردند.

وا اسفا که بر باژگونگی ایامِ پس از غدیر، هزاران عاشورا باید گریست و نوحه سر داد!